شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۷

در سفر اخیر ولایت کیش به مقام شامخ رسکیو دایوری نائل آمدم و کلا در حال حاضر بر سر دو راهی چه کنم زندگی غواصیم قرار گرفتم
سمت چپ فقط چند قدم تا رسیدن به کمربند مشکی غواصی تفریحی و بعد از آن فراغ از تحصیل علم الغوص و حض فراوان از سفر های غوص دار
سمت راست ابتدای یک راه بسیار بسیار سخت و پر دست انداز و ورود به دنیای غواصی به اصطلاح خارجیها پروفشیونال و درس های تئوری سنگین خواندن و امتحان دادن و نیز کارهای سخت فیزیکال و بدبختی و فلاکت و روزی چند ساعت درس خواندن برای رسیدن به مدارج عالی علم و الغوص و گذراندن تعالیم سخت و جانکاه در بلاد های دور و نزدیک و صد البته رسیدن به مقام شامخ استاد اعظم بعد از چندین سال ریاضت و البته به همراه کمی شانس که در این بین در تمرینات سخت جان به جان آفرین تسلیم نکنی
در این هفت خان حدوداْ از هر ۱۰ نفر یک نفر احتمالاٌ به خوان بعدی برسد
شخصا فقط به جاده سمت راست فکر میکنم مهتمرین دلیلش هم اینه که سخت تره پس طبیعتاٌ بیشتر به من خوش میگذره
ولی یک مساله مهم در این بین باقیست
در جاده سمت راست و طی طریق در اون یک مساله بعنوان پیش فرض در نظر گرفته شده 
تو میخواهی یک غواص حرفه ایی باشی که از این راه احتمالا درآمد کسب کنی (به کم یا زیادی درآمدش کار ندارم) مهم اینه که دیگه نه تفریحه و نه شوخی (البته کل محیط کاری که خواهی داشت محیطی کاملاٌ سالم و ورزشی و خوش منظره است)
در این مقطع الزاماٌ جان خودت فقط دست خودت نیست یک جماعتی به حساب تو قراره بیان زیر آب
پس احساس مسئولیت به قضیه اضافه میشه
دیگه نمیشه تفریحی دوره های این مرحله را ببینی و هر وقت وقت شد برنامه بزاری مرخصی بگیری بری یک دوره بگذرونی ( مثل اینکه یک نفر بره تفریحی پزشکی بخونه) باید مرحله به مرحله سعی کنی جلو بری و زحمت بسیار بکشی برای گذروندن هر خوان
باید محیط زندگیت رو هم جور تغییر بدی که با برنامه هات سازگار باشه یک پرواز چند ساعته برای رسیدن به لب آب مسلماٌ وسیله مناسبی نیست
بری تو فاز ساخت فیزیک و آمادگی جسمانی هرچه بیشتر برای تحمل شرایط سخت آموزشی
دوره هم که صبح برگذار میشه پس صبح نمی تونی بری کار کنی مگر اینکه محل کارت یا خیلی نزدیک باشه یا اینکه خود محل تحصیلت باشه شب هم که درس و بعدش هم احتمالاٌ از خستگی بمیری تا صبح روز بعد

همه اینها یعنی اینکه از کار فعلیم استعفا بدهم برم در فاز زندگی و کار دانشجویی در یک ولایت دیگه با شرایط سخت و گذراندن یک مرحله تا رسیدن به وضعیتی که بعنوان پروفشونال صفر کیلومتر یک جا بند بشی که بعد از اون بری برای مراحل بعدی تا وضعیت یواش یواش ثبات پیدا بکنه و بتونم حرفه قبلیم را هم یک جوری به این حرفه وصل کنم تا بالاخره یک چیزی از آب در بیام

با همه این مسائل هم مشکل ندارم ولی 
سوالی که از خودم میکنم و چند روزه مشغولم کرده اینه
یعنی اینهاست
نه سوال زوده هنوز توضیح لازم داره
اولا که در حال حاضر بعد از چند سال غواصی و کسب چند درجه (البته در حد آماتور) چندتا چیز فهمیدم یکی اینکه تو دنیا هیچ کاری را به اندازه این کار دوست ندارم یعنی همه چیز رو در موردش دوست دارم (مردنش البته استثنا هستش چون میمیری تا بمیری، یهو مردن کم داره توش) ولی در کل یا بقولی جنرالی اسپیکینگ از نظر من آخره کار با حاله. دومی اینکه از لحاظ فیزیک و آناتومی خیلی جور هستم با محیط آب و زیر آب یعنی اون زیر تنها مشکلی که ندارم مشکل با فشار آبه چیزی که خیلی ها بخاطرش حتی یک غواصی تفننی هم نتونستن بکنن و خیلی از بزرگان این صنف هم با اون مشکل دارن ولی ما ردیفیم حتی حساسیت به مسمومیت نیتروژن هم تا الان در من بروز نکرده بعضی از اساتید الان هم هنوز بعضی وقتها مشکل ایجاد میکنه براشون. سوم اینکه حضور در دنیای که بیشتر سطح کره زمین رو پوشونده و هر کسی اجاز ورود به اون رو نداره خودش به یک دنیا می ارزه.

من رشته تحصیلیم رو هم دوست دارم و کار فعلیم رو هم خیلی دوست دارم ولی مساله ایی که الان هست اینکه اگر کسی واقعاٌ عاشق یک کاری شده و حتی دوست داره با توجه به مشکلاتش باز هم اون را به عنوان حرفه خودش انتخاب کنه باید این کار رو بکنه یا نه؟ اگر او شخص خودش حرفه داره و تا الان برای خودش یک جا و مرتبه اجتماعی برای خودش ساخته اجازه داره همه چیز رو ول کنه بر گرده جای دیگر و از خانه اول شروع کنه ؟ حتی اگر این ریسک وجود داشته باشه که اینبار موفق نشه؟

نمیدونم این واقعاٌ چه احساسیه 
در مورد خودم شک ندارم ولی از بیرون گود میخوام بدونم قضیه چه جور دیده میشه؟ همون حالتی که یک نفر عاشق میشه و دیگه هیچ چیز رو نمیبینه و بد و خوب را تشخیص نمیده؟
من خودم بعد از کلی حرص خوردن سر کار و پول و این چیزا عمیقاٌ به یک باور رسیدم
هرچی راحت بگیری راحتتر میگذره و کلاٌ کمتر از اونی عمر میکنی که بخوای روی خودت را زمین بندازی و برای خودت زندگی نکنی و بگی باشه برای بعد
ولی باز هم باید سعی کنی بهترین انتخاب را بکنی چیزی که بعدا افسوس نخوری

باید خیلی فکر کنم 
شاید لازم باشه چند تا سفر برم در این خصوص 
خیلی سخته 
اونم دقیقا الان 
در یک دور راهی بزرگم یک موقعیت کاری در داخل ایران برای خودم ایجاد کردم که میتونه پتانسیل خیلی زیادی برای پول درآوردن داشته باشه ولی خوب به هر حال تجارت است و استرس و بی خوابی و جنگ و دعوا سود و ضرر و ممکنه اونجور که باید درست پیش نره
و از طرفی دلم پر میکشه برای برنامه ایی که توضیح دادم که اون هم ممکنه باعث پیشرفت وحشتناک بشه یا درجا زدن
اگر قبل از کنکور بودم در ۱۸ سالگی یقیناٌ دنبال دومین راه میرفتم ولی الان ؟؟؟

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۷

شکار فیل
رياضيدان ها
رياضيدانها به آفريقا مي روند ، هر موجودي كه فيل نيست كنار مي گذارند و سپس يكي از آنها را كه باقي مانده است مي گيرند
البته رياضيدانهاي با تجربه ، ابتدا سعي مي كنند تا ثابت كنند حداقل يك فيل در آفريقا وجود دارد آنگاه به آنجا مي روند
استادان رياضي ، با تجربه ، ابتدا ثابت مي كنند حداقل يك فيل در آفريقا وجود دارد و سپس پيدا كردن و شكار آن را به عنوان تمرين براي دانشجو باقي مي گذارند

مهندسان نرم افزار كامپيوتر
اين دسته شكار فيل را بر اساس اجراي الگوريتم زير انجام مي دهند

گام يك: برو به آفريقا
گام دو: از دماغه رود نيل ( جنوبي ترين نقطه آفريقا ) شروع كن
گام سه: به سمت شمال حركت كن و هر منطقه را از غرب به شرق بپيما
گام چهار: در هر گذر
الف – هر حيواني را كه مي بيني شكار كن
ب – آن را با فيل مقايسه كن
ج – اگر با هم برابر بودند كار تمام است و گرنه برو به گام 3
برنامه نويسان با تجربه ، ابتدا يك فيل را در قاهره (شمال آفريقا) قرار مي دهند تا مطمئن شوند كه الگوريتم فوق خاتمه مي يابد

اقتصاددان ها
اقتصاددان ها فيلي را شكار نمي كنند ، زيرا اعتقاد دارند كه با ايجاد بازار آزاد و دادن پول به اندازه كافي به فيلها ، خودشان ، خودشان را شكار مي كنند

سياستمداران ليبرال
از آنجا كه اين دسته معتقدند كه همه موجودات راست مي گويند لذا اولين حيواني را كه مي بينند شكار كرده و مي گويند كه اين فيل است! و نظر هر كسي قابل احترام است لذا اينها درست مي گويند

سياستمداران دموكرات
ابتدا شكار كردن فيل را به راي گذاشته اگر حائز اكثريت آرا بشود آنگاه به نيروهاي مردمي دستور شكار آن را مي دهند

سياستمداران ديكتاتور
هر چه ديكتاتور بگويد همان است! پس اولين موجودي كه به شما بدهند فيل است

سياستمداران آمريكايي
ابتدا با استفاده از رسانه هاي گروهي نشان مي دهند كه فيل ها يا تروريست هستند يا در حال تهيه بمب هسته ايي! سپس با متحدانشان به آفريقا لشكر كشي مي كنند . پس از اشغال كامل قاره سياه ، اعلام مي كنند كه هيچ فيلي اينجا نبوده است! و اينها اشتباهات اطلاعاتي سازمانها سيا و همكارانش بوده است

برخي ديگر از سياستمداران
به هيچ وجه فيل را شكار نمي كنند . اما آنها فيل هايي را كه شما گرفته ايد بين مردمي كه به آنها راي داده اند تقسيم مي كنند

روانشناسان
اينها ابتدا شما را هيپنوتيزم كرده و به شما مي قبولانند كه آنها فيل شكار كرده اند . پس از بيداري نيز به شما مي گويند كه اگر الان فيل نمي بينيد يا شيزوفرني شده ايد يا دچار توهم در ضمير ناخود آگاه خود

وكلاي حقوق
وكلا فيل شكار نمي كنند . ولي دور گله فيلها مي گردند و در مورد اينكه هر كدام از فضولاتي كه بر روي زمين ريخته متعلق به كدام فيل است ، بحث مي كنند
البته اگر كسي آنها را استخدام نمايد مي توانند بر اساس شكل و رنگ يكي از همان فضولات ثابت كنند كه كل گله به موكلشان تعلق دارد

معاونين بخش مهندسي ، تحقيق و توسعه
اينان خيلي سعي مي كنند كه فيلي را شكار كنند ، اما كارمندانشان به آنها اطمينان مي دهند كه تمام فيلهاي موجود قبلا شكار شده اند

مامورين كنترل كيفيت
اينها به فيلها كاري ندارند ، بلكه دنبال اشتباهات ساير شكارچيان مي گردند

یکشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۷

در چرخهای اینترنتی شبانه به سایت انجمن گیاه خواران ایران برخورد کردم 
و در اونجا دلایل تکان دهنده ایی مبنی بر اینکه انسان اساساٌ علف خوار (ببخشید گیاه خوار) هستش نوشته بود که در عجبم چرا تا حالا متوجه این نکات نشدم
برای اینکه نگید تحریف شده عیناً متن را کپی میکنم جهت اطلاع عموم هموطنان
دلیل یازدهم: 
حیوانات گوشتخوار می توانند به سرعت بدوند و شکار خود را در حال گریز بگیرند اما انسان چون میوه خوار است، قادر به این کار نیست و در عوض دانه از گیاهان بر می چیند یا از درختان بالا میرود و برای خودش میوه میکند.
والا من که شخصا در فن از درخت بالا رفتن تبحری ندارم بعد اینکه میوه بخوام معمولا اول فکر میوه فروشی میکنم تا از درخت برچیدن این ثابت میکنه یا آدم نیستم یا از اون نوعش که باید باشم نیستم

دلیل دوازدهم
چشم و گوشتخواران بر خلاف چشم انسان و دیگر جانوران گیاهخوار که نا متغییر می باشد قادر است در تاریکی ببیند و مردمکش کوچک و بزرگ شود
مردمک چشم من هم برخلاف سایر انسانها کوچک و بزرگ میشه بخدا. نتیجه دیگه انسان + دوربین دید در شب = یک گوشتخوار بی همه چیز پست فطرت

دلیل چهاردهم
حیوانات گوشتخوار میتوانند بوی جانوران دیگر را از خیلی دور استشمام کنند. انسان اصلا قادر به این کار نیست
من در مورد این دلیل محکم کم آوردم. راستی به شما گفته بودم گوزن ها از طریق تلفن از حضور آقا شیره در محل خبردار میشوند؟

دلیل پانزدهم 
تمام گوشتخواران قادرند برای بچنگ آوردن شکار خود اگر لازم باشد، ساعتها (بی حرکت ) پنهان کنند و بطور غریزی حیله های گوناگونی را برای فریب دادن طعمه می دانند، انسان نه میتواند چند دقیق جائی بند شود و نه قادر است در جائیکه هموار نیست راه برود.
من نمیدونم اینایی که میرن رستوران بالای پارک جمشیدیه کلی هم کمین میکنند و منتظر نوبت میشند و سر نوبت کلاه سر همدیگه میزارن چه جونورائی هستند. تا حالا فکر میکردم انسانن. راستش رو بخوایید چند بار به چند تاشون صحبت هم کردم خدا بخیر گذروند

دلیل بیستم 
چرندگان و پرندگان گیاهخوار همدیگر را می شناسند و به مهربانی در کنار یکدیگر میتوانند زندگی کنند، مرغ و خروسها لابلای دست و پای گاو گوسفند بدون آنکه ترس به خود راه بدهند می لولند و دنبال دانه می گردند. اما همینکه گرگ و یا روباهی نزدیک شود بطور غریزی از آنجا می گریزند این حالت در انسان هم دیده شده که از حیوانات درنده فرار میکند
اصولا چرندگان و پرندگان و انسانها وجود ندارند جلو یک یوز پلنگ که یا ۱۲۰ کیلومتر سرعت به طرفشون نزدیک میشه به ایستاند همینطور برای یک ماشین. اون کفتاره هم که شیر میبینه در میره حالیش نیست گیاه خواره باید بیاد انجمن عضو شه. گاوهایی هم که به آدم حمله میکنند یقینا اختلال شخصیت شدید دارند و شخصا بعنوان یک دامپزشک با چند تا شون ملاقات داشتم

دلیل بیست و یکم
دستهای انسان که به گروه گیاه خواران تعلق دارد برای دریدن ساخته نشده است انگشتان دست او نشان میوه خوار بودن اوست، والا می بایست در پنجه های برنده و تیز برخوردار باشد
قابل توجه خانمهای ناخن بلند. 

دلایلی که آورده بودند آنقدر محکم و علمی بود که رفتم سر فریز هرچی گوشت بود ریختم تو چاه جاش هویج گذاشتم تو فریز

در یک جا لیست بلند بالا بود از افراد معروف گیاه خوار فقط در یک موردش که شخصاً خاطرم هست اونم نیوتن
یادمه در درس انگلیسی بود تو دبیرستان نیوتن ساعتش را جای تخم مرغ انداخته بود بپزه
حالا این وسط یه نفر دروغ میگه 

یک چیزی که حدودا متوجه شدم این متن مربوط به نتیجه تحقیقی بوده که ثابت میکرده شامپانزه ها گیاهخوارن چون اگر هرجای متن کلمه انسان را برداری جاش بگی شامپانزه تبدیل به یک حقیقت منطقی میشه
همه این حرفها به کنار تکلیف خرس پاندا چی میشه که همه چیزش گوشتخوارانست جز رژیم غذائیش که بدجوری گیاهیه؟

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۷

کلاً با دیدن ایشان برق سه فاز از بنده پرید و کلی به خودم و امیدوار شدم
هنوز راه درازی در پیشه
نگید چرا آپ نمیکنی که اصلاٌ اعصاب ندارم ها این چند وقته دیگه واقعا مردم
یعنی دقیقا ۳ نوبت در روز بلاهای عجیب غریب سرم اومده که نوبت اول بعضی از اونها ۴ صبح بوده
تو این گیر و دار مشغول راه اندازی یک بلاگ هم هستم در ارتباط با غواصی فعلاْ هر وقت بتونم مقاله ترجمه میکنم که حداقل یک مدت منبع برای پست در اختیار باشه
بزودی افتتاح خواهد شد
عکس هم که در فتوبلاگ بطور متناوب آپ لود میشود
عکاسی هم که وقت نمیشود
مملکت هم که خدا رو شکر اوضاعش کاملا براه و عالیه و یک حرکت با شتاب به سمتش احساس میشه

جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۸۷

بالاخره مشکل ورود من بلاگر حل شد
سعی میکنم که نگفته ها را بنویسم
ولی یک بلاگ دیگر در دست بررسی برای راه اندازی دارم میخواهم جدی نویسی کنم
مطابق معمول روزهای اخیر (دو سه سال گذشته) حالم خوش نیست
یک فتوبلاگ هم راه اندازی کردم 
بابت اطلاع رسانی بابک هم ممنون 
یکی راهنمائی کنه که چه کنم با این زندگی مزخرف تکراری