جمعه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۵


امروز هم بعد از چند وقت نشستم پای بقول معروف پی سی که یه دستی به سر و گوش اینجا بکشم

امروز جائی میهمان بودیم و در کنار پدر جان حضور بهم رساندیم در میهمانی مذکور جای همه خالی علی الخصوص بابک جان که از اون جاها بود که مطمئناً بهش خوش میگذشت

راستی این حرکت جدید بابک بسیار بسیار جالب و انقلابی بود همین بن بستی که دشمنان آزادی قلم بهش برخوردند خیلی با حاله و تصور قیافه بعضی ها بعد از مراجعه به آدرس قبلی خود مایه بسی انبساط خاطرمان است

دیگه از اخبار دنیا اینکه این وضعیت اقتصادی واقعاً در حال رشد و ترقیه ها بطوریکه با تمام وجود این چند وقته در جیبم حسش کردم، وقتی با چند نفر دیگر هم صحبت کردم و تقریباً مطمئن شدم که همه با هم شرایط برابری داریم یک نتیجه خوب گرفتم .اون هم اینکه وقتی اجزا کوچیک یک جامعه دچار مشکل اقتصادی میشوند یعنی وضعیت اقتصادی چنان تاثیر عمیقی میگذاره که روی اجزای کوچیک جامعه که من هم یکیشون باشم تاثیر قابل مشاهدست معنی اون چیزی نیست جز اینکه اگر این وضعیت ادامه پیدا کنه بـــــــــــــــــــــــــــــــــد روزگاری در پیش روی همه هست

آها راستی یک مطلب دیگه که به قبلی اصلاً مربوط نیست

این دخترها عجب موجودات غریبی هستند خودت را بکشی هم آخر نمیفهمی حرف حساب چیه، چی فکر میکنه و چی چی داره بهت میگه من یکی که شخصاً کم آوردم

نمیفهمی الان که داره میخنده واقعاً خوشحال یا چیزه دیگست

الان که داره گریه میکنه میخواد که اون اطراف باشی یا اساساً خفه شی بری گورت رو گم کنی

همیشه در برخورد با هاشون یاد این بازی ایکس او میافتم که توش دوراه میشی بعضی وقتها، منتها در این مورد اغلب در وضعیت دو و بیش از دو راه قرار میگیری که از میون اونها یکی اون راهیه که طرف میخواد وای از اون روزی که راه رو عوضی بری

چیزی که من تا به حالا فهمیدم این که خیلی از مشکلات در زندگی مشترک ریشه اصلیش سر همین انتخاب راهه

خلاصه از ما به شما نصیحت که مواظب راه باشید


دیگه اینکه باطریم احساس میکنم در حال اتمامه دیگه مادر جان باید بیاد برنامه سفرم را سریعاً اجرائی کنم

یکی مونده به آخر اینکه به نظر شما زندگی زیادی تکراری نشده؟ حتی تفریحات بین برنامه هم تکراری شده؟ شاید من اینجوری باشم (خیلی تنوع طلب هستم) ولی دیگه از سر یک ساعت خوابیدن، سر یک ساعت پاشدن، یک سری کار را انجام دادن، سرگرمی های مشخص داشتن، جاهای تکراری رفتن، چیزهای تکراری خوردن، حرف های تکراری زدن، باید چندتا جریان دیگه وارد زندگی کنم چند تا تفریح ، چند تا کار ، چه میدونم


آخر اینکه این اواخر هرچی عکس میگیرم نمیدونم چرا از آسمونه

دیگه متخصص عکاسی زمین به هوا شدم

دلم یک منظره اساسی میخواد که حداقل یک ساعت کار کنم تا تو دوربین جاش کنم

یک مشکلی که در عکاسی منظره تو ایران با آن برخورد داشتم ولی مثلاً در تایلند کم پیش می اومد این است که توی هر منظره که بخواهی بگیری (در ایران ) همیشه یک چیزی هست تو کادر و تو دوستش نداری