یکشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۷

خوب پست قبلی غرغر ها رو کردم اینجا میخواهم حرف حساب بزنم چند کلام
اول از کامنت دوستان تشکر میکنم 
جناب لاک پشت ممنون از بابت نظراتتون بله هنوز کار زیاد داره سعی میکنم تا بیست سال آینده تکمیل بشه
آرش خان هم ممنون از بابت کامنت و همینطور فونت که متاسفانه در بلاگر موجود نیست کلا هم هر کدام را که انتخاب کردم شکل هم بود حالا یا مشکل از من هست یا بلاگر
بعد اینکه این قوانین مورفی عجب چیزه جالبیه واقعا بخونید تو زندگی بدرد میخوره و کلا تکلیف آدم را با هر چیز روشن میکنه در سمت چپ صفحه قوانین طبقه بندی شده مانند قوانین عشق مورفی عمیقا به این قوانین اعتقاد دارم 
دیگر اینکه یک توضیح باید در مورد اون تبلیغ بالا
خوب با این ویکی و دار  و  دستش آشنا هستید دیگه یعنی فقط ویکی پدیا نیست تعدادشون زیاد تره این هم مربوط میشه به کنفراس دست اندرکاران بسط و گسترش ای ویکیها
حالا ربطش به شما میشه این که در یکی از ویکیهای مورد علاقه و تخصص خودتون وارد بشید هم کلی چیز یاد میگیرید هم میتونید دانسته های خودتون را در اونجا به اشتراک بگذارید یا به عبارت دیگه میشید دست اندرکار 
این آگهی سمینار هم اینجا جهت اطلاع علاقمندان به حضور در این واقعه مهم علمیه 
یک بورس حضور در این سمینار هم بود که متاسفانه دیر فهمیدم هفته پیش مهلت درخواستش تموم شد

حالا سمینار نرفتید در این پروژه سعی کنید مشارکت کنید بعنوان یک آدمی که حداقل یک چیز را میدانست و یا یک کار از دستش برمی آمد
همیشه همچین فرصتی را دنیا در اختیار شما قرار نمیده
بیخودی هم افراط نکنید که از فردا همه برنامشون بشه بهم ریخن اونجا ۱ کار درست بهتر از از ۱۰۰ کار نصفه است
یک لینک دونی اختصاصی ویکی هم ایجاد میکنم جهت استفاده شما
با تشکر 


هی میخوام قر قر نکنم نمیشه که مملکت دیگه گه از در و دیوراش داره میباره
دوستان جهت اطلاع به خدمتتون بگم غیر بقیه بدبختیهایی که هر روز باهاش سرو کله میزنیم قحطی هم بزودی اضافه میشه 
میگی نه نیگاه کن
بابا گرما داریم خفه میشیم 
هنوز به وسط بهار هم نرسیدیم دریغ از یک چیکه بارون 
شمال ملت بی آب شدن رودخونه وسط شمال خشک شده فکر کنید بدبختی تا کجا اونم الان 
آب نیست برنج بکارن سهمیه بندی کردن آب را برای برنج کاری
یعنی تابستون برنج آنقدر گرون بشه که ملت برنج گیرشون نیاد 
شمال بی آبی وای به حال جاهای دیگه
ولش کن بابا 

راستی اون کارگره بود که ماه دوم استخدامش سراغ سنوات و حق اولاد توله سومیش میگشت
رفته شکایت کرده اداره کار
نامه آوردن دم در فکر کنی چی نوشته موضوع شکایت رو؟
اینا ماهی ۲۳۰۰ تومان به من کم دادن (کلا ۴ ماه کار کرده بود اینجا)
اینا گفته بودن اینجا کار کنی یک زمین هم بهت میدیم

فکر کن چه حالی میشی وقتی اتهامت اینا که گفتم باشه
هیچی اگر بخاطر اتهامات بالا رفتم زندان دیگه منو ندیدید حلالم کنید 
رفتم اداره کار رئیسش هم من رو خوب میشناسه بالاخره تو این منطقه کار میکنم ۲ تا واحد تولید زیر دست دارم میگم اینا چیه نوشتید دادید دست این 
میگه ما نمی تونیم قبلش بگیم چرت نگو 
ولی حالا بزار روز جلسه بیاد اون روی اداره کار رو هم ببینه که فکر نکن میگن هرکی بره از دست کارفرما شکایت کنه یک چیزی میتونه بکنه از طرف
به کل خانوادش هم پیغام دادم بعد این جلسه کاری به سره کل عشیرتون در بیارم که همه فرار کنید برگردید تو همون ده پشت کوه

نمیفهمم اون خراب شده که اینا ازش اومدن کجاست که سبزی خوردن هم نه هست نه میکارن
باور نمیکنید اگه بگم تربچه نقلی اینا ندیده بودن 
اصلا یک چیزهای رو ندیده بودن که باورکردنش غیر ممکنه
خوب آدم اینجور پشت کوهی باشه خیلی هم زود تحت تاثیر محیط جدید اطرافش قرار میگیره فکر کن پسر این آدم ۱۲ یا ۱۳ ساله روزی که اومده بود بو پهن میداد آخری ها زنجیر گردنش بود دست بند چرم گل میخ نشان و شلوار لی از کون آویزون و ....
اونم بعد از ۴ ماه فکر کن ۴ سال بعد چه جونوری میشه این 
حالا چند درصد این قیافه های بقول خودشون فشن مطمئن هستید ۴ ماه پیش پشت کوه نبودن؟