جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶


این چند روزه حسابی مشغول بودم
یکی که مربوط به انجام تعهدات مربوط به پست قبلی بود که با نهایت توان مشغول اجرائی کردن مفاد آن هستم البته بخشی از مفاد آنرا به توصیه و سفارشات بعضی از دوستان یا فعلاً پیگیری نمیکنم یا کلاً قید اجرای آنرا میزنم
دیگه اینکه یک دوست بسیار بسیار عزیز و قدیمی را این چند روزه بعد از چندین سال پیدا کردم و دیدم و دلم همچین ضعف رفت از دیدنش
فکر نمیکردم که بشه دوباره همدیگر را ببینیم و همیشه تو ذهنم بود
ولی الان که دوباره همدیگر را پیدا کردیم امیدوارم که بتونیم خیلی خیلی اوقات خوشی را با هم بگذرانیم به یاد دورانی که دوستی ها هیچ خورده شیشه ائی در آن نبود
اساساً این اتفاق باعث شد که فکر کنم چقدر آدم با آدم فرق میکنه
کسی که سالیان سال میشناسی بعد از گذشت چند سال میبینیش، همون دوست خوب و صادق و دوست داشتنی را میبینی که از وجودش سراسر وجودت غرق خوشی و خاطرات خوب میشه
باز کسی را که سالیان سال میشناسی همیشه هم دیدیش ولی میبینی که چقدر گم شده در خودش و چقدر با اون کسی که قبلاً میشناختی فرق کرده و دیگه از دیدنش نه تنها خوشحال نمیشی بلکه افسوس میخوری به زمان گذشته
کلاً امروز سر حالم چون همش یاد دوست قدیمی تازه باز یافته میافتم و هیجان زده میشم
امروز یک جدول زمانی دیگه هم بررسی کردم و پیگیری خواهم کرد و اون هم طرح تعویض ماشینم هست که فکر میکنم اگر بتونم طبق جدول مذکور پیش بروم تا اواسط تابستان طرح اجرا شود
قابل توجه بابک خان عزیز که چند وقته پیداش نیست ولی امیدوارم خوش و خرم باشه طرح ماشین بعدی یک ماشین آف رود حسابیه
این هم یک عکس از عکسهای سفر کاشان

یکشنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۶

گربه خواهم شد



برگشتم از یک سفر خوب
سفری به کاشان
عکس زیاد گرفتم و بد هم نشد بیشتر عکسها

ولی

برگشتم به جای قـــــــبلی
برگشتم به کار قــــــــبلی
برگشتم با نگرانیهای قبلی
برگشتم با یک فکر جـدید
درد جـدید

برگشتم با قلبی پـــــــــر از فضای خالی

برگشتم تا دنـــــــیای خودم را عوض کنم
برگشتم تا از کسانی که میشناسم دورشوم
برگشتم تا به کسـانی که نمیشناسم نزدیک
برگشتم تا فکر کـنم
برگشتم تا عمل کنم

برگشتم تا جــــــــــــــــــــــــــــــــــــدی ورزش کنم
برگشتم تا با کسی که همیشه مهربان بودم بیرحم باشم
برگشتم که فقط به خودم فکر کنـــــــم
برگشتم تا از کلمه من زیاد استفاده کنم

برگشتم تا حس حسادت همه را تحریک کــنم
برگشتم تا به احساس دیگران توجه نـــــــکنم
برگشتم تا از کلماتم بجای شمشیر استفاده کنم
برگشتم تا
خودم نباشــــــــــــــــــــــــــــــــم
برگشتم تا یک آدم عادی در این جامعه باشــم