پنجشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۵


نمیدونم چی بگم والا

این عکس های تو بلاگها ظاهراً فیلتر شده یا داره فیلتر میشه چیزه زیادی به ذهنم در این مورد نمیرسه، فقط میتونم بگم که واقعاً متاسفم

باید یک برنامه اساسی برای این کار در نظر گرفت
سایت فوتو آی آر را هم که اخیراً چند بار دیدم رفته تعطیلات با سیستمهای مشابه ایرانی هم که برخورد زیادی نداشتم بزرگترین سایت خارجی با یک کاربرد این چنینی هم که اون تِرک اِرت و نیچر و لنزه که اونجا هم آنقدر حواشی داره کار توی سایت که من یکی رو بیحوصله کرد
خیلی دلم میخواست یک سایت با شکل و شمایل فوتو آی آر بود ولی با یک مدیریت کاملاً حرفه ائی که از دیدن هر عکس بشه یک نکته یاد گرفت نه این که غبطه اینترنت مصرف شده برای باز کردن یک عکس را بخوری
جائی که تکنیک و هنر عکاسی ملاک باشه نه روابط پشت صحنه و رو کم کنی با مدل لنز و دوربین
بعضی وقتها دلم میخواد میتوانستم یک موسسه تاسیس کنم تا به مثلاً دانشجویان عکاسی که امکان تهیه لوازم مناسب کار را ندارند کمک کنه
تا اینکه وسیله دست یک نفر بی هنر و بی سواد نیفته آن طرف با استعداده و با سواده برای نان شب محتاج باشه چه به رسه به خرید دوربین کنون فلان و لنز ال فلان که اغلب کسی داره که نمیدونه باهاش میخواد چیکار کنه
تصور کن چه حالی میشم کسی برام توضیح بده که میخوام یک لنز بخرم اِفِش 1.2 دهنهش هم اِنقده (با دست دهنه نشونم میده) بعد هم بگه خیلی خوشگله رو دوربین
نمیفهم معنی این حرفهای کنایه دار را که میگن بعــــــله دیگه مارک 2 ماله شما پولداراست، ما باید با دوربین قراضه بسازیم
میگم که من یکهو اینو نخریدم اولش از یک فوجی شروع شد فهمیدم عکاسی دوست دارم (عاشقشم) بعد 20دی اومد بعد رنج لنزهام تکمیل شد اونهم در رده اکونومیک نه حرفه ائی
از همون دوسال پیش که 20دی را گرفتم هم میدونستم و هرکی میپرسید میگفتم که کی برنامه خرید چه چیزی رو دارم
همچین غیر منتظره نبود
حالا هم که دارم لنز میفروشم دلیلش اینکه الان میدونم تو چه زمینه اصلاٌ میخوام عکاسی کنم و تجربه کسب کنم میدونم چه لنزهائی بکارم میاد
اگر 5 دی نگرفتم دلیلش این نیست که مارک 2 کلاسش بالاتره
اونهمه مگا پیکسل اصلاً نیاز ندارم
مارک 2 را گرفتم که ازش عکاسی یاد بگیرم (بله از دوربین هم میشه چیز یاد گرفت) به هر حال سواد عکاسی این دوربین به مراتب از سواد عکاسی من بیشتره دلیلش هم اینکه هزار جور کار میتونه کار انجام بده که من اصلاً نمیدونم به چه دردی میخوره وقتی کاربردشون را یاد بگیرم معنی این میشه که از دوربین چیز یاد گرفتم
اگه قرار به چشم و همچشمی بود مارک 2 میگرفتم 16.5 مگا پیکسل که ته خط برسم زود
ولی توصیه من به دوستداران عکاسی اونهم دیجیتالش
اگر واقعاً میخواهید پیش رفت کنید فکر عکاسی با دوربین کامپکت را بیرون کنید تهیه یک دوربین اس ال آر در هر رنج قیمت حتی کارکرده سالم و تمیز از هر چیز واجب تره
مگر اینکه تصمیم دارید عکاسی دارید ولی نه بصورت یک تخصص قابل پیشرفت

سه‌شنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۵


دوشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۵


بساطی شده این دوربین فروشی ما هم

بدتر از اون اعلام این تصمیم دراینجا بود

کلی با من تماس گرفتن که اگه میخواستی بفروشیش چرا به ما نگفتی

یکی تو خیابون دیده من را میگه چرا فروختی من میخواستم بخرم داشتم پولم را جمع میکردم

حالا هی بگو همش یک دوربین که بیشتر نبود با لنز


فلاکت بارترین اتفاق پیدا شدن یک متقاضی سرسخت در همسایگی بابکه

همسایه که چه عرض کنم هم ولایتی بهتره

که بالا بری پائین بیای من اون ست را میخوام

هرچی میگم بابا جان قولش را به کسی دادم

اینکه اونجا هست برو یکی بخر اصلاً گوشش بدهکار نیست که نیست

القصه با بابک تماس گرفتن و مقدمه چیندن و خبر را دادن

گفتم الانه که هوار هوار راه بندازه که مگه من بیکارم که معطلم کردی

.

.

.

ولی بسیار با ظرفیت بالا پذیرفت که این دوربین بجای ایالت ایشون بره ایالت بغلی

فکر کنم از یک جنگ قومی قبیله ائی نجات پیدا کردم

ولی من نمیفهمم این دیگه چه وضعیتیه این خرید و فروش بود یا زورگیری

انقدر این چند روزه این دوربین فروشی من ماجرا داشت که حال نداشتم عضو و ساکن جدید کوله عکاسی خدمت دوستان معرفی کنم

ایشان را دوستان بنام

EOS1Ds MarkII

میشناسند

غش وضعف نکنید بیخودی یک حرف اِن هم دنبالش هست

بهمراه یک فقره لنز از نوع 105-24

دیگه 135-28 و 300-70 حتماً فروشیه

درضمن 135-28 دو عدد فیلتر هم داره یکی سیرکولار پلرایز و یک ان دی 4
راستی یک خراش جزئی هم روی سطح لنز135-28 افتاده ناشی از ترکش انفجار که به هیچ عنوان تاثیری در عکس ندارد چون یکسال از اون ماجرا گذشته و هنوز یکی از بهترین لنزهایه که دارم

نگی نگفتی

حالا حالا هم فکر نمیکنم عکسی از این ساکن جدید ببینید چون با هرچی دوربین کنون تا حالا دیده بودم این یکی فرق داره

الان در حد صفر میدونم در رابطه با کارکردش

یکشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۵


هر دفعه که تلاش میکنم افکارم را متمرکز کنم همیشه هست چیزی که تمرکزم را برهم بزنه

احتمالاً ایراد از تمرکزم هست نه اون چیزی که برهمش میزنه

بعضی وقتها حس میکنم حرارت مغزم به علت انجام چند پردازش همزمان بسیار بالا میره


یک دودلی و ترسی که از قدیم با من بود دوباره بسراغم آمده

درباره انجام دوباره کاری که یکبار نتیجه نداشته

ولی خوب نمیشود راحت از کنارش گذشت

قبل از اولین تلاش نگرانی از درست بودن این تلاش و موفقیت یا عدم موفقیت بود

اینبار نگرانی صدباره از درست بودن نفس کار و ترس از عدم موفقیت مجدد

هنوز نمیدونم اساساً این همان تصمیمیه که باید بگیرم برای آینده یا باید صبر کرد

تصمیم درسته یا غلط

اگر غلط باشه چطور ممکنه مسیر زندگیم عوض بشه

بیشتر از اینکه از عدم موفقیت ترس داشته باشم از موفقیت ترس دارم در این کار

عصابم خط خطی شده

نمیدونم چیکار باید کرد در چنین موقعیتی

نمیشه حداقل از کسی مشورت گرفت

احساس میکنم تنها در یک اقیانوس طوفانی به یک تخته پاره آویزونم و ول میچرخم و هنوز نمیتونم تصمیم بگیرم به کدام سمت باید حرکت کنم

آنهم در اقیانوسی که ارتفاع موجهاش نمیگذاره یک قدم بیشتر جلوی خودم را ببینم

گاهی فکر میکنم چقدر خوب بود انسان میتوانست فقط یکبار نیم نگاهی به آینده خودش بندازه

سیاست ولش کن خدا بزرگه هم اینجا جواب نمیده

چون دیگه حس میکنی داری وقت تلف میکنی تو این دریا

منتظر یک کشتی نجات موندن کار بیخوده

باید تصمیم بگیره به یک طرف دست و پا بزنی

یا از ساحل آرامش چنان دور میشی که با قایق موتوری هم نمیتونی برگردی یا هم میری سمت آن ساحل آرامش که دوست داری از گرمای آفتابش لذت ببری

تا آخر عمر که نمیشه وسط این دریا موند هی با موج بالا و پائین رفت، به هر تخته پاره ائی دست انداخت ،هی بخود بگی تا ببینم چی پیش میاد

دوست داری وقتی دوباره به این دریای طوفانی بزنی که اسباب آرامش عزیزترین ها را فراهم کنی

الان بدون عزیزترین ها وسط این دریاهه گیر کردم نه میدونم راه خروج کدوم وره ، نه میدونم واقعاً کسی را که پیش رو دارم کسی هست که ارزش دوباره به دریا زدن را داره،نه از این دریا لذت میبرم ، نه شجاعت شنا به هیچ سمتی را دارم

حس میکنم فقط تمامی تلاشم برای رفتن روی نوک بلندترین موجی که در اطرافم میبینم هست. رفتن روی جائی که میدونم همیشه بلندترین نیست

جائی که با رفتن بر روی آن تازه میفهمم چقدر جاهای بلندتر هم بود و من ندیدم

شاید میخوام از روی بلندی بینم میتونم ساحل آرامشم را پیدا کنم

جائی که بتونم پشت هرچیزی که پیش روم هست را ببینم

چقدر دوران کودکی خوب بود

دوران مدرسه

دورانی که روز شماری میکردیم تموم بشه تا دیگه مثل فلانی مجبور نباشیم هرروز بریم مدرسه

دورانی که بزرگترین تلاشمون راضی کردن مادر پدر به خریدن فلان اسباب بازی بود

دورانی که همه چیز یواشکی بود وای اگه مامان بفهمه من با این دختره دوستم میریم بیرون حسابم رسیدست

یواشکی ماشین را برداریم بریم بگردیم

یواشکی شب امتحان بشینیم فیلم ببینیم

چقدر مهیج بود

حالا میفهمم که همه اون کارها بخاطر لذت هیجانش بود نه خود اون کار

الان نه با دختر دوست بودن کاری عجیبیه نه رانندگی کردن کار همچین خوش آیندی



باید تصمیم بگیرم

باید شنا کنم

کسی نمیدونه ساحل من کدام وره؟