چهارشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۶


دیگه فکر نکنم بیشتر از این نشه که ننوشت

آنقدر درگیری های عجیب غریب داشتم و دارم در این چند وقت که تمامی ذهنم را بخودش مشغول کرده کلاً دوران نه خوبی بود نه بد


اول اینکه در یک مورد متوجه یک اشتباه بزرگ شدم تو زندگیم و واقعاً از خودم انتظار همچین اشتباهی را نداشتم البته حقم بود کاملاً چون اصول شخصیم را زیر پا گذاشتم و مثلاً خواستم نو آوری کرده باشم

دوم اینکه از وضیعت کارم اصلاً راضی نیستم روز به روز دردسر بیشتر منفعت در مقابل دردسر بی ارزش تر

سوم بخاطر مسائل گفته شده در بالا کلاً احساس نبود انرژی میکنم

چهارم در این بحران انرژی چند تا کار انرژی بر دیگه هم پیش اومد که بخشیش را پشت سر گذاشتم و بخشی را هنوز پیش رو دارم

دلم یک سفر طولانی میخواد تنهائی

این کارگاه عکاسی هم به خوبی و خوشی برگذار شد

با دوستان خوبی آشنا شدم و سعی هم کردم که هرچه که در این مقطع میشود گفت کامل و کافی توضیح بدهم امیدوارم که موثر بوده باشه برای دوستان

در این میون ندا هم خیلی زحمت کشید که جاداره مراتب تقدیر و تشکرم را اعلام کنم

از حالا باید خودم را برای کلاس شیلات که الان چند روزه برای تدریسش تحت تعقیبم آماده کنم

دلم خیلی یک سفر طولانی میخواد تنهائی

اصلاً بدم نمیاد برم یک جای دیگه از اول شروع کنم همه چیز را چون خودم از هیچ چیز راضی نیستم و همش فکر میکنم الان بخاطر مسیری که داخلش قدم برمیدارم مجبور به تکرار یکسری اشتباه هستم

توی این 28 سال اولین باریه که یواش یواش از ایرانی بودن خودم نه تنها خوشحال نیستم بلکه بسیار هم ناراحتم و کلاً دارم به این نتیجه میرسم مرده شور ایران و ایرانی و هرچی که رنگ و بوی ایران را داره ببرن

بعدش خودم تعجب میکنم که چطور منی که آنقدر ناسیونالیست دو آتیشه بودم همچین شدم

فکر کنم اینم از تاثیرات سهمیه بندیه بنزینه

آخه اگر جایی باشی که یک نقطه روشن هم در فاصله پنجاه سالی هم نبینی دیگه امید به هیچی نداری حالا هی بدو فلان کارخونت را هم راه بنداز فقط بیشتر خودم را گیر میندازم

اینجور سردرگمی را هیچوقت یاد ندارم که تجربه کرده باشم

صبح از خواب پامیشی که یک سری کار تکراری که در نهایت هیچ عایدی درستی نداره را انجام بدی

حتی با دوستان بیرون رفتن هم کار تکراری شده

پاشی کلی رانندگی کنی یک شام بخوری برگردی

مهمونی هم دیگه چیزه بیخودی شده بری که متلک بگی و بشنوی و تظاهر به دوست داشتن کسائی رو بکنی که نه تو براشون مهمی نه اونا برای تو

اَه که چقدر بدم میاد از احساسات الکی خرج کردن و نشون دادن

اَه که چقدر دروغ و دری وری باید بشنوی بروی خودت نیاری


عکس هم مربوط به این چی میگن تور، اردو، گلگشت یه همچین چیزیه که برای کارگاه عکاسی انجام شد در یکجا به اسم ده تنگه