چهارشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۶

امروز یک اقدام انقلابی انجام دادم

وسط درگیری شدید کاری و از این اداره به اون اداره رفتن یک لحظه دیدم انقدر عصبیم که الانه که قلبم وایسته به خودم گفتم گور پدر همه چی
گفتم الان میرم یک جا که بتونم پام رو بکنم تو آب
دوربین و وسائل مربوطه که چند وقت بود دست نزده بودم برداشتم رفتم طـــــالــــــــقــــــان
در این میون هم تلفن پشت تلفن که اینجا کارت داریم فلان جا لازمت داریم بهمان جا به اونای که تهران بودن گفتم کرجم به کرجی ها گفتم هشتگردم به هشتگردیها گفتم تهرانم بدون اینکه کسی بدونه واقعاً کجام رفتم سد طالقان
از اونجائی که در رده بندی شانسی واقعاً مقام ممتازی دارم پام را از ماشین پائین نگذاشته دوربین رو هنوز آتیش نکرده دیدم یه جماعتی دارن میام سمت من
یک خانم چادری لبخند زنان اومد سراغم و سرصحبت را به اصطلاح باز کرد بعد یواش یواش یه میکروفون درآورد بعد یک نفر دوربین رو کول پیداش شد بعدی یکی اومد یک سفره نقره ائی پهن کرد جلوی ما که مثلاً نور صورت زیاد بشه خلاصه یک هیات مشغول تهیه گزارش شدند از بنده بعنوان دوستار طبیعت و به راه کار جوئی در مورد زباله هایی که ملت میرزن هرجا که میرن



جماعت از کجا بودن حالا؟ واحد مرکزی خبر
فکر کن بری یکجا به هیچ کس هم نگی کجائی و مثلاٌ گم و گور کنی خودت همه هم فکرکنند الان تو فلان وزارت خونه داری بالا پائین میدونی اونوقت تلوزیون در حال عکاسی نشونت بده اونم هیچ جا نه یکاره وسط سد طالقان
چند سالی بود که اونورها پیدام نشده بود
سد زیبائیه

هنوز جا نیافتاده بهتر هم میشه یقیناً
خلاصه کلی حال و هوام عوض شد و یقیناً بازهم از این کارا خواهم کرد
عکس هم گرفتم بسیار