
و اما قضیه کل حال
کارخانه ائی که من در آن مشغول بکار هستم در زمینه صید و صادرات آبزیان فعاله و مهمترین محصولش هم یک نوع خرچنگ آبشیرین است که صید میشود و زنده صادر میشه
حالا اینها را برای چی گفتم
مطابق قوانین وزارت بهداشت و سازمان کل دامپزشکی کشور نظارت بهداشتی کارخانجات عمل آوری فرآورده های خام دامی طبق تفاهم نامه ائی که این دو تا سازمان باهم امضا کردند کلاً بر عهده سازمان دامپزشکی کل کشور است
حالا فرآورده خام دامی به چی میگن
هر محصولی که از دام بدست میاد اعم از ماهی و مرغ و گوشت، که چه به همون صورت عرضه بشه چه آنقدر عمل آوری بشه که بازهم خام به حساب بیاد یعنی جوجه کباب آماده ائی که بصورت بسته بندی میخرید نظارت بهداشتی آن هیچ ربطی به وزارت بهداشت نداره
حالا محصول ما را در نظر بگیرید که خام هم نیست زنـــــــــــــدست
در مورد موارد بهداشتی هم چون محصول ما به اتحادیه اروپا صادر میشود شرکت مجوز صدور مواد غذائی به اتحادیه اروپا را داره همچنین گواهی نامه اچ ای سی سی پی و طبق بازدیدهای دوره ائی هم که هم توسط سازمان دامپزشکی هم توسط بازرسین اتحادیه اروپا انجام میگیره کارخانه ما آنقدر استاندارد بالائی داره که بعنوان نمونه کامل اجرای قوانین اتحادیه اروپا معرفی میشه وخلاصه اینکه هرچی بازید حساس دولتی خارجی است حتماً مجموعه ما یک لنگه قضیه است
اینها را گفتم که برم سر اصل مطلب
با همه این توضیحات فرض کن چه حالی میشی وقتی ببینید که یک برگه احضاریه از دادگاه آمده برای شورای حل اختلاف که آقای آرتین زمان مدیر عامل شرکت بدلیل عدم رعایت نکات بهداشتی در تاریخ 15/1/85 بیاید دادگاه
حدس زدم که این از تو گور همین وزارت بهداشت بلند میشه
رفتم شبکه بهداشت هشتگرد که اولاً این برگه برای چی آمده دوماً 15/1/85 دیگه یعنی چی
خلاصه ارجاع داده شدم به شبکه بهداشت محل کارخانه یعنی چندار گفتن با یک مهندس چی چی نامی باید صحبت کنی
اول فکر کردم وقتی میگن مهندس یعنی یک نفر که حداقل زبون آدمیزاد سرش میشه ولی دریغ از یک جو شعور در وجود این آدم به بوته گوجه فرنگی توضیح داده بودم فهمیده بود این مرتیکه الاغ هیچ
گفتم اول به این دلیل و مدرک که کار این کارخانه کوچکترین ارتباطی به شما نداره
گفت نه به ما مربوطه (فقط هم همین را تکرار میکرد) فکر کنید هی ماده قانونی برای طرف بگی یارو بگه نه به ما مربوطه
گفتم خوب اصلاً مربوطه نباید به ما اعلام میکردید که اساساً ایراد چی هست
گفت ما پست کردیم به شما نرسیده به ما ربطی نداره
گفتم خوب حالا یک کپی از اون لیست ایراد ها بده ببینم چی هست
لیست را داد بالاش چی نوشته باشه خوبه
لیست ارزیابی و نظارت بهداشتی بر کارگاه نبات سازی، کشک سابی، خشکه پزی، چند تا چیزه دیگه آخرش هم نوشته بود امثال آنها
گفتم خوب حالا اینها کدومش ما هستیم
گفت امثال آنها
گفتم از کی تا آنها امثال وارد قانون شده اگر با امثال میشد قانون گذاشت که چند هزار صفحه نبود سه چهار تا صفحه پشت و رو بود
گفت حتماً وزارت بهداشت یک چیزی میدونسته
حالا لیست را نگاه کردم
ایراد = شکر ظرف مناسب ندارد
گفتم ما که اونجا اصلاً شکر نداریم که بخواد ظرف داشته باشه
گفت نه تو خونه سرایدار ظرف شکر خوب نیست
گفتم چه ربطی به کارخونه داره
گفت چون تو چهار دیواری محوطه کارخونست (چهارهزار متر مربع فضا!) جزو خط تولیده
ایراد= هر کارگر باید دومتر و نیم فضای استراحت داشته باشه
گفتم اینجا هر کارگر بجای دومتر و نیم هشتاد نود متر خونه سازمانی داره
گفت نه حساب نیست
ایراد=کارگرها گواهی بهداشت ندارند
گفتم دارند
گفت نه چون اون نگهبان که در رو باز میکنه کلیه مدارک شرکت همراهش نبود پس ندارند
گفتم میگی همه مدارک شرکت را بدم به نگهبان که هر خری اومد دم در این نشونش بده
گفت اونرو من نمیدونم
حالا تصور کنید حال من را
ایراد= لاشه سوز خوب کار نمیکنه
گفتم ما نه لاشه داریم نه لاشه سوز
گفت باید لاشه سوز داشته باشید که خوب هم کارکنه
ایراد = انبار مواد غذایی بهداشتی نیست
گفتم با مواد غذای تو کل کارخونه داریم نه انبار نگهداری مواد غذای
گفت هیچی نگفت
ایراد= آب مصرفی باید از مقامات تاییده داشته باشه
گفتم آب شهر استفاده میکنیم سر ماه کلی قبض آب میاد
گفت باید کلرزن بزارید
گفتم برای آب تسویه شهر کلر زن بگذارم
گفت باید آب آزمایش بشه
گفتم مگه خودتون روزانه آب ورودی شهر را کنترل نمیکنید
گفت باز هیچی نگفت
دیگه اینجاهای کار آمپرم روی هزار بود
گفتم حالا همه اینا که میگی درست 15/1/85 کی هست دیگه الان 12/12/85 هستش
گفت خوب تاریخ دادگاه گذشته دیگه حتماً هروقت ابلاغیه را آوردن شما نبودید مونده تا الان
گفتم یعنی 12 ماه هیچ کس تو اون خراب شده نبوده
دیگه اینجا ها کم مونده بود میز کارش را برگردونم با یک صندلی آنچنان بزنم تو سرش که حداقل 6 ماه تو کما باشه
واقعاً اون لحظه معنی کارد بزنی خونش در نمیاد را فهمیدم
اگر یک مقدار بحث را با این الاغ دوپا ادامه داده بودم الان بعید نبود که بجرم قتل در حال محاکمه بودم
خلاصه اینکه معلوم شده این دادگاه مسخره 15/2/86 هستش (این هم از خود دادگاه پرسیدم) ولی سر این ماجرا چنان چپوقی از این جماعت چاق کنم که تو سردر وزارت بهداشت بنویسند
تا کل کارمندای شبکه بهداشت هشتگرد و چندار را تبعید نکنم خاش ول نخواهم کرد قضیه را، کسانی هم که میشناسند من را میداند که وقتی یک کاری را بگم انجام میدم انجامش میدم به هر قیمتی
تا الان فرمانداری و استانداری و وزارت کشاورزی و سازمان دامپزشکی و یه چند تا سازمان و اداره دیگر را مطلع کردم یک سری از قوانین مربوط به کار ما و این لیست کشک سابی وزارت بهداشت را براشون ارسال کردم
ماجراهای بعدی را هم بتدریج اعلام میکنم
عکس بالا هم مربوط به یکی از همون بازدیدهای خارجی هستش که بنده دارم روند کار را توضیح میدهم
عکس پائین هم گذاشتم که فقط حال و هوا عوض شه
