اگر بدونید چقدر سخته
زندگی رو نمیگم ها چون اصلاً نیاز نیست من بگم
کار را هم نمیگم چون به اندازه کافی گفتم
رانندگی تو تهران را هم نمیگم براینکه حتماً صابونش به جامه شما هم خورده
منظورم عکس گرفتن با لنز ماکرو از یک حشرست
با خودم عهد کردم هرجا یک عکس حسابی حشره دیدم با اینکه کلاً میونه خوبی با اونها ندارم (حشرات) حسابی از عکاسش تقدیر کنم
حالا برسیم به اصل ماجرا
اول این که از دوستانی که لطف کردن لینک بلاگ بنده را در لیکدونیشون قرار دادند متشکرم
دوم اینکه به این نتیجه رسیدم عکاسی از هروئین هم اعتیادزا تره خیلی مواظب باشید جدیداً توجه کردم به هرچی نگاه میکنم یک بخش بزرگ مغزم مشغول بررسی اون صحنه است که چه جوری تا کادر دوربین قرارش بده
دیشب بخاطر یک عروسی مجبور شدم برم قـــــــــم
حالا کل ماجرای عروسی بماند که من همچین تجربه ائی را نداشتم جای عروسی در یک تالار بود در خارج از شهر سمت جاده قدیم اصفهان
اولین چیزی که برام جالب توجه بود هیچ چیز جالبی برای اینکه عکس بگیرم نبود کما اینکه دوربین همراهم نبود ولی هرچی چشم انداختم اصلاً هیچی نبود که بخاطرش بخواهم دوربین دست بگیرم
از برگشتن بگم که تصمیم گرفتم یک راست از قم برم کردان دیگه در اتوبان کرج همه چیز را قاطی میدیدم نه که خوابم بیاد
آنقدر نور ماشین دیده بودم چشمم قدرت تشخیص نداشت فقط یک نور قرمز میدیم میفهمیدم ماشینه باید ازش سبقت بگیرم
رسیدم همچین خوابدیم ساعت 12 ظهر فرداش از خواب بیدار شدم
تو این هفته شاید یک پست دیگه وقت بکنم بگذارم چون سه شنبه مسافر خارجه هستم البته کوتاه
سعی میکنم حسابی عکس بگیرم
دیگه تابستون داره تموم میشه بچه ها میرن مدرسه منم میرم مسافرت
این شش ماه فکر کنم اگر مشکلی پیش نیاد یه چندجائی باید برم
ببینم برنامه بابک چی میشه برم سراغش دنبال یک جاده خاکی
جاده خاکی پیدا کردنش سخت نیست
پانرول پیدا کردن غیر ممکنه
امیدوارم هرجا هست خوشحال و خندان باشه
زندگی رو نمیگم ها چون اصلاً نیاز نیست من بگم
کار را هم نمیگم چون به اندازه کافی گفتم
رانندگی تو تهران را هم نمیگم براینکه حتماً صابونش به جامه شما هم خورده
منظورم عکس گرفتن با لنز ماکرو از یک حشرست
با خودم عهد کردم هرجا یک عکس حسابی حشره دیدم با اینکه کلاً میونه خوبی با اونها ندارم (حشرات) حسابی از عکاسش تقدیر کنم
حالا برسیم به اصل ماجرا
اول این که از دوستانی که لطف کردن لینک بلاگ بنده را در لیکدونیشون قرار دادند متشکرم
دوم اینکه به این نتیجه رسیدم عکاسی از هروئین هم اعتیادزا تره خیلی مواظب باشید جدیداً توجه کردم به هرچی نگاه میکنم یک بخش بزرگ مغزم مشغول بررسی اون صحنه است که چه جوری تا کادر دوربین قرارش بده
دیشب بخاطر یک عروسی مجبور شدم برم قـــــــــم
حالا کل ماجرای عروسی بماند که من همچین تجربه ائی را نداشتم جای عروسی در یک تالار بود در خارج از شهر سمت جاده قدیم اصفهان
اولین چیزی که برام جالب توجه بود هیچ چیز جالبی برای اینکه عکس بگیرم نبود کما اینکه دوربین همراهم نبود ولی هرچی چشم انداختم اصلاً هیچی نبود که بخاطرش بخواهم دوربین دست بگیرم
از برگشتن بگم که تصمیم گرفتم یک راست از قم برم کردان دیگه در اتوبان کرج همه چیز را قاطی میدیدم نه که خوابم بیاد
آنقدر نور ماشین دیده بودم چشمم قدرت تشخیص نداشت فقط یک نور قرمز میدیم میفهمیدم ماشینه باید ازش سبقت بگیرم
رسیدم همچین خوابدیم ساعت 12 ظهر فرداش از خواب بیدار شدم
تو این هفته شاید یک پست دیگه وقت بکنم بگذارم چون سه شنبه مسافر خارجه هستم البته کوتاه
سعی میکنم حسابی عکس بگیرم
دیگه تابستون داره تموم میشه بچه ها میرن مدرسه منم میرم مسافرت
این شش ماه فکر کنم اگر مشکلی پیش نیاد یه چندجائی باید برم
ببینم برنامه بابک چی میشه برم سراغش دنبال یک جاده خاکی
جاده خاکی پیدا کردنش سخت نیست
پانرول پیدا کردن غیر ممکنه
امیدوارم هرجا هست خوشحال و خندان باشه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر